از ره ردی حمید تدینی. Indhold.indd 1 21/09/

Relaterede dokumenter
rødekors.dk/ vennerviservej شروع یک زندگی خوب در دانمارک با یک دوست داوطلب

هم نوع خود را دوست بدار!

زندگی یک هدیه است راه مسیح اعتقاد در دیدار

خداوند ما را لمس می کند و تحت تاثیر قرار می دهد

خداوند انسان شد ريق المسيح اعتقاد در دیدار

روح و همبستگی راه مسیح اعتقاد در دیدار

مجموعه اشعار مرحوم قاضی کل اختیار خان»غوری«

نکاتی جالب وکاربردی درمورد ویندوز!

صلیب و عشق راه مسیح اعتقاد در دیدار

باردار معاینات کودک در شکم

Farsi و پیشگیری از سرصافی یا پالژیوسفالی ویژه والدین

به Xtrader خوش آمدید. نحوه وارد کردن استراتژی:

ازکجاکومک ګرفته میتوانید

اگر همسر یا فرزندان بالغ شما )۸۱ سال یا بیشتر( هم می خواهند درخواست بدهند باید تقاضانامه خود را پر کنند.

ر ا ک ر و د ح ر ط ی ا ر ج ا ز ا ی ش ا ن ی ع ا م ت ج ا ت ا ر ی ث ا ت ی س ر ر ب )

فیزیولوژی قلب دکتر شریفی

مهندسی مالی و تکنولوژی های طراحی ابزارهای مالی

پوهنتون و کالج در پوهنتون یا کالج میتوانید امورات ذیل را انجام دهید: نحوه ساختار تحصیلی

فعالیتهای داوطلبانه برای پناهندگان در کمون لونگبو توربک که شما می توانید شرکت کنید:

Persiske film for voksne فیلم فارسی دیویدی برای بزرگسالان

Bønnebog (udvalgte bønner fra Den Danske Salmebog side 881)

Forord. Redaktør for DAFF-Bladet og foreningens ungdomsformand. Ashil Farokh

عنوان پژوهش: مزایا و معایب شبکه های اجتماعی پژوهشگر: آیدا خرسند نیا دبیر مربوطه: سرکار خانم بشارتی مربوط به درس آمادگی دفاعی

Monitoring Trends in Educational Growth

شرح مختصری از فرامین سیستم عامل Unix

کاتالوگ موتور میکروجت SA-1

لط ا. Public Disclosure Authorized. Public Disclosure Authorized. Public Disclosure Authorized ر شس ن و ن ا چ ح ن ر س ۱۸۱۸ ی ا ن س ن ا

بیانیه سیاست سرمایه گذاری

کجا درس بخونم! مقدمه تو کتابخانه کجاش درس می خونن! ثانیا برای تغییر کردن 2 روش وجود دارد. درس خوندن کاری است که در کتابخانه اتفاق می افتد!!

بیمارستان شهید مهدی شریعت رضوی جزوه آموزشی عوارض و مشکالت ناشی از کار با کامپیوتر و پیشگیری از آن گردآوری : فرزانه شیرازی کارشناس بهداشت حرفه ای

خواص اتمها و پیوند یونی

درباره کنترل شخصی در بوتیک ها و رستوران ها کمک به مغازه ها و رستوران ها در برقراری کنرتل شخصی هم کنرتل شخصی کتبی هم روش خوب کار

رصفه جویی در مرصف آب = رصفه جویی در مرصف پول و کمک به حفظ محیط زیست فارسی

در مورد استعمال دخانیات و ترک آن


نامهای مختلف مصالح سنگی

Journal of Sociological Researches, 2017 (Spring), Vol.11, No.1

ميا ورید. Modul 6 واحد 6: چه ميخواهی

رياست عمومي عوايد رهنمود شماره 11 رایگان بحث روی مقدار مالیه قابل تادیه در یادداشت سنجش مالیات برعایدات

پروژه تخصصی گروه شمع

ا ر ه ت ی م ظ ا ک د ی ه ش ه ا ر گ ر ز ب : ی د ر و م ه ن و م ن 1

بررسی پارامتر های موثر در طراحی راپچر دیسک مخازن تحت فشار به روش اجزاء محدود

تربی برای فرزندان ما مناسب ترین است

محمد اسماعیل )حقانی(غوری

شرط اینکه معالجه نتیجه بدهد این است که شما تا حد ممکن در همه جلساتی که برنامه ریزی شده است شرکت کنید.

(Torres moraga, 2008, 303)

ل د م ز ا 1 و پ ن ا م ا د ی ع س ز د م ح م ر غ ص ا ی ص ا ن م ی ر م ی

روابط شکننده ایران و عربستان

PTSD در بزرگساالن ناهنجاری ها درمان و پیشگیری از آن

آموزش Google Earth زمین استفاده میشود.

حامی جناح سیاسی خاصی نیستم و تفکر خدماتی دارم

Apple. ipad 2. آدرس : چيذر ميدان ندا پالک 85 تلفن: )01 خط (

فصل ششم آشنایی و پیکربندي. Hotspot

تقویت اتصال و گسترش تجارت از طریق سرمایه گذاری روی زیربناها و بهبود همکاری و هامهنگی هفتمین نشست رکا در یک نگاه

نمایار ماهانه فهرست شاخصهای کلیدی اقتصاد استان البرز معاونت اقتصادی اداره کل امور اقتصادی و دارایی استان البرز اقتصاد کشور در یک نگاه

موضوع : رویکرد شبکه به مدیریت استراتژیک-اکتشاف در حال ظهور استاد گرامی:جناب آقای دکتر حجاریان دانشجو: محمد مهدی اسالمی بین پاییز 39.

ارد ــ ـــــــ ـ ــــ ۱۳۹۵ ١٠٠٠ دان عگرایانه

ترانسفورماتورهای تک فاز

رياست عمومي عوايد مالیه موضوعی معاشات رهنمود شماره 05 یادداشت رایگان

به نام خدا آزمون ناظرین گیاهپزشکی سال 1395

نمایار ماهانه فهرست شاخصهای کلیدی اقتصاد استان البرز معاونت اقتصادی اداره کل امور اقتصادی و دارایی استان البرز بهروزرسانی: 1316/05/11

کموناسکوروپ برای شما که جدیدا به سویدن آمدهاید

31 اگست جون الی

جوانان در راه اطالعاتی درباره حتصیل برای جوانان و والدین آنان

روشنفکران و فروغ اسدپور

برای افرادی که داروی هومیرا برای آنان تجویز گردیده است

» اتحادیه بین المللی سیاست و تدابیر مربوط به دارو اصول تدابیر پنج «: اتحادیه تدبیر مربوط به دارو )

دستورالعمل اصول مستند سازی

Persiske bøger, lydbøger, film og musik for børn

[a] زیرا (Gussenhoven & Jacobs, 2005: 85)

Review Article بررسی جایگاه تجاری و فروش محصوالت دارویی زیست فناور چکیده مقدمه

فهرست آزمایشگاه تعامل انسان و ربات پیام مدیرآزمایشگاه تعامل انسان و ربات طرح کالن ملی برای خودکفایی و کرامت انسانی آزمایشگاه تعامل انسان و ربات

Persian Heritage مجاز ت

مقدمه Introduktion عنوان: سالمتی و بیماری پزشک

شرح عملکرد و ساختار دستگاه های فلزیاب به همراه مدارات عملی و کاربردی

جزوه و سواالت درس بهبود بهره وری و نتایج آن)ویژه مدیران( )11 ساعت(

رياست عمومي عوايد رهنمود شماره 21 یادداشت یادداشت رایگان مالیه موضوعی قراردادی ها

ارزشهاي فاواي نفت سامانه پست الکترونیکی پيشرو در يادگيري مبتني بر دانش و خرد در صنعت نفت

:نتشون هلاقم راتخاس و ازجا ینابم

1 EKSEMPEL PÅ EGENKONTROL Farsi

مدرس : پشوتن مشهوری نژاد. TEL:

فصل 3 مدیریت پوشه پس از آموزش اين فصل هنرجو ميتواند: 1 نشانه میانبر پرونده پوشه و درایو را شرح دهد. 2 تغییر نام پرونده و پوشه را انجام دهد.


نگارش: مژگان یعقوبی استاد راهنما: دکتر علیرضا مساح بوانی

ر گ ش د ر گ ه ن و م ن ق ط ا ن م ر د ی ر ا ذ گ ه ی ا م ر س ی د ن ب ت ی و ل و ا 1

بررسي نقش اعتماد سازماني در رفتار شھروندي سازماني (موردمطالعه: ادارهکل حملونقل و پایانههاي خراسانرضوي)

دانشگاه صنعتی اصفهان دانشکده مهندسی حمل و نقل حمل و نقل ریلی. ظرفیت )Capacity( قسمت دوم محمد تمنایی بهار 1394

رقابت مکارانه در قالب بیاعتبار کردن رقیب در نظامهای حقوقی ایران و فرانسه

1397 ناطرس 24 هبنش کی 2910 لسلسم هرامش مهدزای لاس

يسراف بدا و نابز ناتسگنهرف ب وصم ياه هژاو ١ـــيمومع ياه هژاو

مدارک اسکن شده را هنگام مراجعه حضوری به همراه داشته

قانون رسانه های افغانستان نیاز ها و چالش ها

شیوههایی برای تامین بازار بانکداری به کدام سو میرود سامانه مدیریت نقدینگی نهادهای مالی یک آرایش غلیظ

مجله هاروارد جایی که استراتژی اجرای هوشمندانه داشته باشیم! روانی ثرتمند تلههای اقیانوس قرمز 98 مدیریت بر خود. Nashrenovin.ir

PERSISKE BØGER, FILM OG MUSIK

ماشین های القایی سه فاز مقدمه موتورهای القایی سه فاز پرکاربردترین موتورهایی هستند

عدم مشروعیت مجازات شالق در زمانه ما شالق در مالءعام: ضربه بر پیکر عریان روح مجازات شالق در حد هم قابل تغییر است کارتون ما از عدالت سهمی داریم

IPR رادومن نييعت تهج ديدج یليلحت شور كي تسا هدش یعس هلاقم نيا رد.ت سا دودحم اهنآ دربراك و دنت سه یبرجت

دستورالعمل نحوه صدور و تمدید اصولی جهت احداث کارخانه و خط تولید جدید سازمان دامپزشکی کشور معاونت تشخیص و درمان دفتر دارو درمان پاییز 95

Transkript:

از ره ردی حمید تدینی Indhold.indd 1 21/09/15 23.50

فهرست منظومه: فیسبوکنامه لوله نامه دلبرنامه رباعی: لباب الباب چارپاره: پلنگنامه پری رو غزل: ماه بانو بهاران دلباخته چامه: گوساله شیرین ادا غوغائله سوگ طنز: زنم سال نو اسمال آقا آزاد: زن نغمه خوان پرواز زیبا هولناک محرمانه تبعید راه سرخ رخدادها: خورشید نیما اردو هواپیما ماهی داستان: دالرام آزادی نمایش: شب نشینی مصاحبه موسیقی: ترانه ها Indhold.indd 2 21/09/15 23.50

فی س بوک انهم.indd 3 14/09/15 23.52

از هر دری 4 فیسبوک نامه»به قرن دگر قصه ی فیس بوک«حکایت فیس بوک در صد سال دیگر دانمارک آوریل ۲۰۱۴ بیا ای مغن ی بکن ساز کوک که تا بشنوی قصه ی فیس بوک! شروع هزاره به صد سال پیش به دوران رایانه و برق و دیش به ایام اینترنت و گوشت کوب زمان چت و گوگل و یوتیوب زمان موبایل و»م ک«و»آی پد«که تعداد آن بود بیش از عدد! زمان»گالکسی«و عصر حشیش زمان»پ ز«و»بنز«و ناز و غمیش!.indd 4 14/09/15 23.52

از هر دری 5 فیسبوک نامه زمانیکه ماشین شدندی سوار زمان اتوبان و عهد قطار زمان تفنگ و زمان فشنگ اتم توپ خمپاره میدان جنگ - که هر کشوری مرز خود داشتی نگهبان بر آن مرز بگماشتی! زمانیکه اعدام تنبیه بود خالیق چنین حکم را می ستود زمانیکه با»پول«کردی خرید فقیر و غنی بود و شمر و یزید زمانی که دارایی شصت کس فزونتر ب دی از سه میلیارد»خس«زمانیکه دنیا قاراشمیش بود چپاولگری مذهب و کیش بود * خالصه در این عصر فن آوری در این روزگاران»خر تو خری«در ایران زمین بود یک سلسله ز عمامه داران چاق و چله.indd 5 14/09/15 23.52

از هر دری 6 فیسبوک نامه همه ملک ایران نشیب و فراز پر از وحی و نعلین و ریش دراز نبودی در ایران نشاط و امید ندیدی کسی روی روز سپید همه نیکویی رویگردان از او خالیق ز هر سو گریزان از او ز ایرانیان پ ر بالد فرنگ نبودی کسی را ز تبعید ننگ! نه در کس بمانده دل و جرأتی نه در پهلوانان رگ و غیرتی نه از زال و از سام و رستم خبر همه سوی توران شده در بدر! نه از نام ایران کسی سربلند نه ایمن در ایران کسی از گزند پناهده فرهاد در بیستون ز خسرو شده کاخ کنف و یکون وگر مانده در شهر ایران کسی ندارد به مام وطن مونسی.indd 6 14/09/15 23.52

از هر دری 7 فیسبوک نامه ز میهن به جا مانده مشتی اتم زن و مرد در کشور خویش گم ز کورش نمانده مگر نام او ز جمشید باقی مگر جام او نه از کارزار سیاوش خبر نه از پاکبازی به آتش اثر نه زآئین مانی و مزدک نشان نه از آرش و کاوه ی قهرمان نه از حافظ و سعدی و مولوی نه خیام و فردوسی و دهلوی از این شهسواران راه دراز وز آن پهلوانان گردن فراز یکی شیر بی یال و کوپال و دم به جا مانده مانند د ردی به خم * ولیکن در این»از وطن راندگی«در این عهد پیسی و درماندگی در این وادی بی نشاط و سرور در این عهد قحطی فخر و غرور.indd 7 14/09/15 23.52

از هر دری 8 فیسبوک نامه یکی کشتی نوح پیدا شدی که گل از گل جملگی وا شدی! جهانی مجازی به از»چرخ و دوک«که نام وزینش بدی»فیس بوک«یکی ناجی افتخار و غرور یکی عرصه عرضه شوق و شور یکی پرورشگاه انگار ها یکی سنگر امن پندارها یکی عرصه تاخت ها تاز ها سواران بی اسب و»پا در هوا«! * در این عصر فقدان نور امید که ایران ز ایران شدی ناپدید در این بحر توفنده و پر خروش که دلها نژند و زبانها خموش مر ایرانیان را شدی کیف کوک نمایان چو شد کشتی فیس بوک! ز روشن ضمیران و گردن کشان همه سوی کشتی شدندی روان.indd 8 14/09/15 23.52

از هر دری 9 فیسبوک نامه مسافر به کشتی ز هر مرز و بوم ز زابلس تان و ز توران و روم پناهندگان بالد فرنگ مر ایرانیان فراری ز جنگ ز آمریک و آفریک و نصف النهار شمال و جنوب و یمین و یسار هم از ملک ایران چه خشکی چه بحر کویر و فالت و ده و کوه و شهر ز ترک و لر و گیلک و ترکمن طرفدار ابلیس یا اهرمن ز گبر و مسلمان یهود و نصار ز هر مذهب و کیش و ایل و تبار همه»سر«پر از گرز و تیر و کمند سوی کشتی فیس بوک آمدند که احیا کنندی»م جازا «وطن در این رزمگاه گپ تن به تن! * نشستند هریک به یک منبری زبان برگشوده چو کبک دری.indd 9 14/09/15 23.52

از هر دری 10 فیسبوک نامه گرفتند هریک تریبون مفت که تا د ر غلطان توانند سفت به جانها غرور و به نفس اعتماد- چو برگشت شد خلق شنگول و شاد رجز خوانی و مرشدی پاگرفت پریروزها جای فردا گرفت! کنون است میدان رزم سخن خروشند از هر طرف مرد و زن در این عرصه کوبند ایرانیان سر اژدها را به گرز گران! فروشند فخر و خرند اعتبار به خرج نیاکان عالی تبار یکی نام رستم نماید حراج یکی گیرد از چین و خوارزم باج بغرد یکی از مجازی یالن»من آنم که رستم بود پهلوان«بتوفد یکی با بسی لیس و لفت»من آنم که کورش جهان را گرفت«.indd 10 14/09/15 23.52

از هر دری 11 فیسبوک نامه بغرد یکی من منم: مولوی که بودی به اشراق و عرفان قوی رود بانگ آن یک به هفت آسمان که همتا ی حافظ ندیده جهان! خرند و فروشند فخر و غرور ز صدها کران و به صدها کرور * در این کشتی نوح صد سال پیش در این فیس بوک پر از»نوش و نیش«مجازی یالن را به هرکشوری ز»یار مجازی«ب دی لشگری! از این خیل یاران اینترنتی»گلی«یا»الی«یا»کتی«یا»بتی«ترا فخر بودی که در روز کار کنندت بسی»الیک«در کارزار! همی بود»سوداگری«در میان ترا»الیک«بودی ز»ثروت«نشان فروشنده از»الیک«میبرد سود که»فقر و غنا«واحدش الیک بود.indd 11 14/09/15 23.52

از هر دری 12 فیسبوک نامه ولیکن به بازار این»روکتاب«ب دی نرخ هر چیز روی حساب! فقط»افتخارات«ایرانیان نبودی که آورد بس»آب و نان«ب دی پ ر ز کاالی بس گونه گون به ارز قلیل و به نرخ فزون ز عرفان و موسیقی و چای و قند حکیمانه گفتار مردم پسند عجایب غرایب فریبندگی خ م دوستیابی چ م زندگی»انرژی«و خندیدن و خوشدلی ز آرایش و پوشش و خوشگلی! ز علم و ز دین و ز کشک و ز آش ز شعر و ز عکس و امور معاش متاعی اگر خوب بفروختی بسی»الیک«در مخزن اندوختی! *»ممل«چون ز سقراط گفتی مثل شدی کندوی الیک او پر عسل!.indd 12 14/09/15 23.52

از هر دری 13 فیسبوک نامه»مری«چونکه وصف تصوف نمود به دامن زدی الیکها کود کود!»فری«خورد گر شام با ع مر و زید ز»عکسش«بسی الیک آمد پدید! چو»شی زی«بگوزید در سیستان شدی»الیک باران«به زابلس تان!»الی«خورد چون چای در»هندوچین«ببارید الیک از زمان و زمین وگر بستنی لیس زد در»هرات«ز ابعاد الیکش شدی گیج و مات چو فرداش در»کلبه«ماوا گرفت چنانش تب الیک باال گرفت که رستم پس از جنگ افراسیاب ندیدی چنین الیکها را به خواب! چو»لیلی«بکرد آش رشته درست درو کرد او الیکها مشت مشت! نوشتی وگر»ممدعلی«از کباب شدی الیکهایش فزون از حساب.indd 13 14/09/15 23.52

از هر دری 14 فیسبوک نامه بسی»ش یر«کردند گفتار او شدندی دوصد گرس نه»یار«او * به بازار مکارهی فیس بوک ب و د کیف سوداگران کوک کوک چو»حاتم«ببخشند از الیک بس که نانی است قرضی و گیرند پس! یکی قول»بودا«دهد انتشار شود الیکهایش فزون از شمار یکی عکس خود را کند»آپ-دیت«سه خروار الیک آورد توی گیت کند»اصغری«نقد»دین مبین«بیا و تو ابعاد الیکش ببین! ب ر د روز دیگر ز»زرتشت«نام رود کوه الیکش فراتر ز بام فراوان شود»یار«این رزمجو به میلیون رسد ثروت الیک او!»قلی«خایه مالی کند»کسروی«شود برج و باروی الیکش قوی.indd 14 14/09/15 23.52

از هر دری 15 فیسبوک نامه»س لی«نان خورد از»فروغ«و»امید«ز الیکش ب رد این و آن سوبسید!»گلی«عکس گل را نماید حراج خالیق ز الیکش شده هاج و واج! چو»شمسی«دهد سیر کبازی نشان ز حیرت شود باز صدها دهان! فراهم کند»الیک«ز اندازه بیش شود اعتبارش فزون تر ز پیش! خالصه زند حیلهای هر کسی که اندوزد از الیک مردم بسی! ولی»آش رشته«ندارد بدیل کند الیک های دگر را ذلیل ب ر د گوی سبقت ز هر الیک و ش یر رقابت کند با بسی»شر و ویر«! * سیاست کند نیز بازار گرم به گفتار خونبار یا حرف نرم بگوید یکی من منم: موسوی که بنشسته در حصر آن دل قوی.indd 15 14/09/15 23.52

از هر دری 16 فیسبوک نامه بغرد یکی من منم: سربدار به گردن بیاویخته از چنار بتوفد یکی من منم: در اوین - نشسته هزاران بت نازنین شود الیکها بیش یا کم رهی سوی کیسه ی»م خبر آگهی«! * امور شکم نیز محبوب ماست شکم بارگی مخزن الیکهاست! یکی گوید از سیب و موز و انار که دارد فواید فزون از شمار دگر گوید از چای سبز و سیاه که باشد بواسیر را راه و چاه یکی گوید از مغز گردو و شهد که افزون کند قوه ی باء و جهد! مزین کنندی به عکس و مثال شود زیر مطلب بسی قیل و قال.indd 16 14/09/15 23.52

از هر دری 17 فیسبوک نامه سرانجام بس الیک بار آورد ترا عزت و افتخار آورد! * همی بود بازار موزیک داغ ز روحوضی و نغمهی کوچه باغ اصیل و غم انگیز و شاد و سبک همی جلف و سطحی و پوچ و ت ن ک بلوز و رپ و جاز و»آر- اند - بی«کالسیک و هم پاپ و «آی وانا بی«بیاورد هر کس یکی»لینک خوب«ز اینترنت و تی وی و یوتیوب چو»تکخال«روکرد و گفتا منم که از پنجه ی این و آن می زنم! من آنم که: این را»شجر«خوانده است به زیباییش هوش در مانده است من آنم که: دشتی بخواند»بنان«کشد پر دلت سوی هفت آسمان من آنم که:»لطفی«زند تار ناب مرا الیک کن بی عدد بی حساب!.indd 17 14/09/15 23.52

از هر دری 18 فیسبوک نامه من آنم که: خوانده مر ایرا گوگوش بر د از سر مرد و زن عقل و هوش من آنم که:»ست ار«در انگلیس زده روی دست و سر»پل موریس«من آنم که: دل را ب ر د طفل خ رد بخوان د چو اینگونه شیرین و ت رد مبادا که منیوشی این نارواست قسم می خورم نیم عمرت فناست! تو این نغمه ی بی مثل گوش کن زمان و مکان را فراموش کن که الحق بهشتی است این فوت و فن برای خدا الیک کن لینک من! * نگشتی ولی الیک هر چامه ای نگشتی ولی ش یر هر نامه ای که اشخاص را الیک یکسان نبود که شهرت یکی راز پنهان نبود اگر رنگ و روی و بری داشتی ور اندام غمزه گری داشتی.indd 18 14/09/15 23.52

از هر دری 19 فیسبوک نامه زبان باز و»آنالین«و ماهر بدی به چشم حریفان»جواهر«بدی نبودی مهم آنچه بنگاشتی به هر گوز صد الیک برداشتی! نوشتی اگر»روز خوش«صد نفر ترا الیک کردی پی یکدگر زدی گر چو عکسی تو بر»وال«خود نمودی بسی الیکها مال خود وگر»چرت«گفتی تو روز دگر ببردند»پ رت«ترا چون گ هر ترا الیک کردن ب دی افتخار برای حریفان»کم اعتبار«! * چنین بود صد سال پیش ای رفیق به ایران زمین قدرت»منجنیق«به مام وطن مرد و زن اخته کرد بساط وطن دوستی تخته کرد مر ایرانیان را پراکنده کرد جهان را از این قوم آکنده کرد.indd 19 14/09/15 23.52

از هر دری 20 فیسبوک نامه نبودی ولی مایه ی افتخار که گردی فراری ز یار و دیار پناهنده گردی به هر دشت دون کنی شرم از میهن بد شگون به دریای طوفانی موج خیز غرورت شود روز و شب خرد و ریز در این بین بخت همه واشدی چو آن کشتی نوح پیدا شدی! به آرامش آمد پناه اندر آن شدی روشن از آن ضمیر و روان بشد میهن و مهد یاران تو هماوردگاه سواران تو کنون فیس بوکت دهد ای عجب همی بوی ایران وجب در وجب! * سماجت ولی کرد صدسال پیش»حمید«و نشد صید این گاومیش!.indd 20 14/09/15 23.52

لوهل انهم.indd 21 14/09/15 23.53

لوله نامه تهران تابستان ۱۳۶۴ )۱۹۸۵(.indd 22 14/09/15 23.53

از هر دری 23 لوله نامه اورتور بشنوید ای دوستان این داستان داستانی پر ز اسرار نهان داستانی آنچنان تر ز آنچه من گفته بودم بهر هفتاد و دو تن داستانی پر ز بیم و واهمه قصه ای پر پیچ و خم تر ز آنهمه قصه ای سرشار از دیو و پری مملو از دیو و دد و جادوگری هست در این قصه بس چاه عمیق گشته حفاری به ابزاری عتیق همچنین بس لوله دارد داستان از درشت و ریز و از خرد و کالن.indd 23 14/09/15 23.53

از هر دری 24 لوله نامه قصه اما قصه ی دلدادگی است و این ضمائم غیر شاخ و برگ نیست داستان عشق و هم رسوایی است عشق بی رسوایی آیا بوده است کار عشق آخر به رسوایی کشد کشتکارش جز مالمت ندرود لیک ما را از مالمت باک نیست کاندرین ره کس چو من چاالک نیست حال کاین سر نهان شد آشکار از فسون آن حریف نابکار من عنان خویش بر سر می کنم آنچنان را آنچنان تر می کنم! از مالمت چرخ را سازم خجل و آن حریفان را سراپا منفعل بشنوید ای دوستان این داستان داستانی پر ز اسرار نهان *.indd 24 14/09/15 23.53

از هر دری 25 لوله نامه آغاز ماجرا گشت آغاز این حکایت ز آن دمی کز قضا با ما قرین شد همدمی همدمی نیکوخصال و نیکدل نی چو برخی از حریفان مضمحل باری اندر ساعتی گفت و شنود شد عیان اسرار پنهانی که بود در دل ما ماهها در اختفا گشت از پرده برون این ماجرا: - کای رفیق و مونس و غمخوار من یار دیرین و نکو رفتار من - بنده ی شرمنده ی زار و خجل گشته ام از عشق یاری مشتعل - لیک این دلدار غائب از نظر باشد این دم با شما از یک پدر! پیش خود گفتم کنون طوفان شود کله ی ما ز این سخن داغان شود.indd 25 14/09/15 23.53

از هر دری 26 لوله نامه دیدم اما نیست جای اضطراب ز آنکه او شادان شد از این انتخاب ز این سبب شد مشتعل گفتار ما هم بسی خندان از آن رخسار ما گفت میلت را گواهی می کنم از برایت هر چه خواهی می کنم لیک باشد بهتر این ره در نظر سوی رفسنجان کنیم عزم سفر هم ببینی مسکن و ماوای ما هم شوی آگه ز فکر و رای ما هم ببینی یزد و کرمان و نطنز هم شوی آگه ز بس اسرار و رمز گر تو خواهی اسب خود را زین کنم چاره بر ایام بعد از این کنم گشت آغاز این چین ما را سفر حال بشنو ز آنچه ام آمد به سر *.indd 26 14/09/15 23.53

از هر دری 27 لوله نامه سفرنامه چون مهیا گشت اسباب سفر گشت ما را یار دیرین راهبر جاده ها را یک به یک بلعیدمی و آنچه را نادیده بودم دیدمی شهرها هر یک پیاپی پیشواز آمدندی بس خرامان و به ناز از پی قم شهر کاشان شد پدید هم نطنز و اردکان از ره رسید جلوه گر شد یزد و نائین بعد از آن پیش یا پی ز آن همه دیدیم سان! لیک چون از یزد بگذشتیم ما سوی رفسنجان روان گشتیم ما شد هراسان مرغ دل در سینه ام مشتعل شد آتش دیرینه ام پیش خود گفتم خدایا راز چیست رمز این آشوب و سوز و ساز چیست.indd 27 14/09/15 23.53

از هر دری 28 لوله نامه دلبر نادیده چون افسون کند یا خیال اینسان تعدی چون کند چون ندیدم پاسخی بر آن سوال کردم از راه دگر با دل جدال گفتم اینک کار دیگر می کنم جاده را بر دیده منظر می کنم دل اسیر دیده بوده است از ازل یکه تازی چون تواند ز اين عمل این چنین پر گشت جام دیده ها از بیابان و کویر و جاده ها جاده ها ی بس طویل و دیدنی با دو چشم بسته هم بلعیدنی بس تعجب بود ما را مدتی ز آنچه بود اندر بیابان نعمتی هر که نا دیده است آنسان راه راست بی تامل نیم عمرش بر فناست! تخم چشمت هر طرف می کاشتی جز بیابان کی تو حاصل داشتی.indd 28 14/09/15 23.53

از هر دری 29 لوله نامه در میان آن کویر بی حساب زنده ماری ب د فقط آنهم به خواب با حساب متر ب د صدها هزار گر تو اندازه گرفتی دمب مار! لوله نامه * لیک چون طی گشت چندین ساعتی همچنین تا شهر مانده مدتی کم کمک پیدا شد آثار حیات در کنار جاده های سرد و مات لیک در آن خطه آثار حیات نی پرنده بود و نه جوی و نبات بلکه بودی لوله هایی بس دراز لوله هایی خفته اندر خواب ناز لوله هایی بس شکیل و مستدیر خفته تنگ هم در آغوش کویر لوله ها بر روی هم انباشته بیرق لوله بر آن افراشته.indd 29 14/09/15 23.53

از هر دری 30 لوله نامه گوئیا محصول این دشت عقیم نیست غیر از لوله هایی بس عظیم تخم لوله هر کناری کاشته خرمن لوله از آن برداشته! لوله ها در عین نظم و انسجام در کنار جاده چون فوج نظام آمده گویی به استقبال ما یارب آخر چیست این اقبال ما الجرم ماهم چو شاهان زمان از سپاه لوله ها دیدیم سان! با خودم گفتم خدایا چیست راز وجه استعمال این شئ دراز! بانگ غیب آمد به گوشم کای سفیه لوله باشد حامل آب نزیه! لوله اینجا معجزاتی می کند معجزاتی بس حیاتی می کند آب را از چاه می آرد برود هم کند در دشت و صحرا سرنگون.indd 30 14/09/15 23.53

از هر دری 31 لوله نامه هم کند سیراب اهل شهر را هم نماید کار جوی و نهر را هم درخت پسته را شادان کند هم کویر خشک آبادان کند هم خالیق را دهد اذن حیات هم دهد امر تمدن را ثبات معجزات لوله را گر بشمرم کی توانم از هزاران نگذرم نیست ارج لوله در این سرزمین کم ز گاو هندوان و رود چین لوله اینجا چون کلید زندگی است ز این سبب هم الیق پایندگی است همچنین ز این رو به شهر آیی اگر غیر لوله نیست بازاری دگر اقتصادیات ما از لوله است لوله بهر ما به از قیلوله است! گشتم از این معجزات بی حساب هم به حیرت هم به شک و اضطراب.indd 31 14/09/15 23.53

از هر دری 32 لوله نامه»پایگاه«لوله در ابهام بود»لوله بهر لوله«امری خام بود لوله کی خود آب زاید بر زمین کی دهد بر این عقیم نازنین لوله را گر چاه نبود هم عنان معجزاتش کی تواند شد عیان چاه هم بی لوله باشد بی ثمر هر دو ملزومند بهر یکدگر لوله گر باشد پدر چاهش پسر ور پسر شد چاه لوله چون پدر ز این سبب هم»اقتصاد لوله ای«چاه گر نبود شود بیغوله ای! الجرم گر لوله بفروشد پدر چاه می باید زند وی را پسر! گر پسر باشد خلف این راه اوست ورنه فردی ناخلف بی گفتگوست! *.indd 32 14/09/15 23.53

از هر دری 33 لوله نامه شرح داستان دوستان این قصه استداللی است عزم من از چاه و لوله خالی است لوله صغری است و کبری چاه او تا بدانی قصه ام را مو به مو لیک گر خواهی شوی آگه ز راز اندکی بشنو از این شرح دراز شمه ای در باب انجام سفر همچنین ایام از آن خوبتر بود بسیاری مرا دستان به سر از جمیع واقعات آن سفر هم ز رفسنجان و شکل و هیأتش هم ز باغ پسته پر هیبتش هم ز انواع کثیر لوله ها هم ز حفر چاههای پر بها هم ز انواع هراس و دلهره که اندر آنجا داشت با قلبم گره.indd 33 14/09/15 23.53

از هر دری 34 لوله نامه صحنه های پر ز احساس و امید هم تخیلهای پر شور و نوید صحنه ی دیدار اول با نگار که اند آن هرگز نب د در من قرار هم ز سیر و گشتهای گونه گون در مس سرچشمه و شهر و برون گر که قصدم شرح هر دستان بود»مثنوی هفتاد من کاغذ شود«! لیک ما را قصد شرح و بسط نیست وانگهی این گوش مفت از آن کیست! من نمایم تکیه بر آن قصه ها که دهد راهی به قلب ماجرا و آن زمان چون ماجرا شد آشکار ما و عزم جنگ و آهنگ شکار! بنده ی شرمنده این شرح و بیان ناگزیرم درز گیرم از میان تلگرافا عرض می دار کالم چون به رفسنجان نهادم بنده گام.indd 34 14/09/15 23.53

از هر دری 35 لوله نامه دیدم آن دلدار از جان خوبتر همچنین وی را برادر هم پدر ماه بعد آنها به تهران آمدند یک شبی هم نزد ما مهمان شدند بود ما را در خالل آن سفر با نگارم گفتگویی پر ثمر همچنین ماه دگر در شهر ما بود ما را گفتگویی پربها عاقبت ز این بارها گفت و شنید بار عشق ما به سرمنزل رسید عهد و پیمان مود ت بسته شد بند تنهایی ما بگسسته شد * توصیف یک پدیده لیک از آغاز این دیدار ها یک پدیده ب د م خ ل کارها جهد ما بودی به مقصود وصال نقش او بودی به راه انفصال.indd 35 14/09/15 23.53

از هر دری 36 لوله نامه هر چه من در وصل می کوشیدمی ز آن پدیده فصل آن می دیدمی گاه باطل می نمودی نقش ما گاه باطل می شدی نقشش ز ما لیک چون کار عاقبت باال گرفت و آن نگارم نزد ما ما وا گرفت داشت می رفتی که گیرد وصل سر آن حریف نابکار و حیله گر زد به سیم آخر و رو کرد خویش لیک خود از پیش رسوا کرد بیش تا نیاید تند پیچ حادثات کی کند رو خویش را و خویش مات شاه مات بازی شطرنج گشت گرچه ز این بازی بسی در رنج گشت او حریف خویش کم پنداشتی که آن سالح بی ثمر برداشتی کرد افزون ز این عمل زحمت مرا لیک بردی ع ز و ارز خویش را.indd 36 14/09/15 23.53

از هر دری 37 لوله نامه حال من زحمت دو چندان می کنم و این پدیده لخت و عریان می کنم پوستش را کند خواهم سر به سر تا شوند آگاه ابنای بشر * ز آنچه پشت خط و خال همچو اوست و آنزمان خواهم بدو پس داد پوست ز آن سپس تصمیم با امثال اوست تا چه تدبیری کند با خویش و پوست! تبصره ناگزیرم باز آرم تبصره تا نگردد سوء فهمی یکسره گر که شخصی این چنین برگشته بخت این زمان موضوع این»تشریح«گشت بنده تقصیری ندارم ز این قضا هم ندارد جرم او بی انتها من ندارم کینه ای با این و آن بلکه دارم کینه با»نوعی«چنان.indd 37 14/09/15 23.53

از هر دری 38 لوله نامه نیز گر با شخص بازی می کنم از وجودش تیپ سازی می کنم باز مسئول هنر من نیستم اقتضا دارد هنر من کیستم بار الها بینش ما بیش کن وسعتی بر فکر کج اندیش کن! مسعودنامه * من همی گفتم شما را داستان که آن پدیده ب د چنین و آن چنان لیک باید کرد روشن قصه را رمز و راز قصه ی سربسته را آن پدیده کو عدوی ما شدی با نگار ما ز یک مادر بدی! نام او مسعود بود و کنیه اش )شتر( داشت وجه تسمیه با بنیه اش! لیک نامسعود بودی بخت او که شراب شعر ما را شد سبو!.indd 38 14/09/15 23.53

از هر دری 39 لوله نامه داشت باالیی تنومند و بلند همتراز قامت کوه سهند مظهر قدر و ثبات و اعتبار نیمی اطمینان و نیمش اقتدار گر قدم از یک قدم برداشتی تخم لرزه هر کناری کاشتی! بودی اندر سعی و جدیت مدام از دم صبح سحر تا بوق شام خ لق و خویش نیز بودی معتبر مملو از جدیت و بی شور و شر هم سوا لش بود جدی هم جواب گوئيا می دید جدی نیز خواب! کس نه بشنفتی از او حرفی مگر از حساب و مایه و سود و ضرر عشق پول و مهر پول و فکر پول کرده در اعماق جان او حلول! فکر او هم داشت قدر و اعتبار نی چو فکر دیگران بی بند و بار.indd 39 14/09/15 23.53

از هر دری 40 لوله نامه فکر های بس بلندی در سرش نقشه های بس عظیمی در برش نقشه های چند و چندین میلیونی طرحهای جالب و بشنیدنی ن قشه بهر حفر چاه اما عمیق با فالن ابزار و بهمان منجنیق! بود هم ابزار کارش معتبر که آدمی را خیره می کردی نظر نی چو ابزار من بی اعتبار پنس و دم باریک و سوهان نزار! لیک این ابزار و افکار وزین بودی آیا از ازل با وی قرین هست اینجا الزم او را سرگذشت هم»دگردیسی«او در سیر و گشت می کنم آغاز از عهد شباب که ب دی مشغول تحصیل و کتاب بود او را بیش و کم آسایشی هم رفاه و مکنت و آرامشی.indd 40 14/09/15 23.53

از هر دری 41 لوله نامه فکر و ذکرش بود جبر و هندسه همچنین تکلیف و درس مدرسه گاه هم هنگام تعطیالتشان او همی رفتی سوی دکانشان هم کتاب و دفتری بفروختی راه و رسم کاسبی آموختی نی ورا طرحی به سر چندان دقیق نی ورا ب د ایده های بس عمیق آن زمان در فکر دانشگاه بود هم مهندس گشتنی را می ستود کم کمک شد جانب تهران روان ز آن سپس هم جانب دانشگهان اندر آن دوران تاریک و سیاه جو دانشگاه بودی روبراه ایده های انقالبی در میان شور و شوقی مستتر در این و آن بود هم درگیری و جنگ و گریز بهر مطلوب سیاست صنف نیز.indd 41 14/09/15 23.53

از هر دری 42 لوله نامه در میان ایده های گونه گون طرز فکر ارتجاعی ب د زبون همچنین انگارگان انقالب وجه حال هر کسی دادی جواب هر کسی رویای خود دیدی در آن دم گرفتی گاه پیدا گه نهان»در میان میوه های خوشمزه شاه انگور است و سلطان خربزه«در میان ایده های خوشمرام شاه مارکسیزم است و سلطان میم و الم! این چنین بودی که اینسان ایده ها بود سلطان در میان بچه ها هم صالبت داشت در فکر و نظر هم»عمل«را بود بهتر راهبر بود مسعود آن دم آزاد و رها از غم نان شب و فکر غذا همچنین وی را تعلق بود ک ی بر امور چاه و بر ابزار وی.indd 42 14/09/15 23.53

از هر دری 43 لوله نامه پس و را شد شورها کم کم به سر ز انقالب و ایده های خوبتر ایده های بس درخشان را گزید مزه ی تهدید زندان را چشید لیک نی چندان که خواهد بیشتر بیند از این ایده های خود خطر داشت همواره مهارش را به دست تا نیفتد در کف زنگی مست»عقل«را با»احتیاط«آمیختی رخت»امن«خود بر آن آویختی! بود از جنگ درون خود پریش بگذرد ز امیال یا افکار خویش بود در بین دو راه انتخاب داد باید هر دو را نوعی جواب یاد آورد این زمان عهد قدیم هم رفاه و مکنت و هم زر و سیم روزگاران خوش بگذشته را امن و آسایش در آن بنهفته را.indd 43 14/09/15 23.53

از هر دری 44 لوله نامه که آن زمان بودند فارغ از خطر در پناه مادر و مهر پدر یافت کم کم بال رویاهای او خاطر آوردی گذشته مو به مو»یاد باد آن دم که می چیدیم ما از درخت پسته شیرین میوه ها»یاد باد آن شب که مهمان داشتیم میهمان از یزد و کرمان داشتیم»یاد باد آن روز قبل از امتحان خوردمی قدری عسل با چای و نان! همچنین آورد یادش سر به سر خاطرات عید و ایام سفر ناگهان گویی ز جای خود پرید مست از رویای خود از جا جهید دید این دم لیک دائم در خطر زندگانی می کند شام و سحر نیست نی امنی و آسایش ورا بهر مشتی ایده ی پا در هوا!.indd 44 14/09/15 23.53

از هر دری 45 لوله نامه گفت اینک فکر عالی می کنم قلب خود ز این ایده خالی می کنم لیک مقداری از آن را در سرم بهر روز تنگنا می پرورم! عاقبت کوشید سازد یک نقاب بر رخ خود ز ایده های خوب و ناب تا به یمن این سالح پر ثمر میل خود را به نماید بارور!»هرکسی آید برون از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش«چونکه شد تکمیل درس و مدرکش - هیچ بی آنکه گزد وی را ککش! باز گشتی سوی رفسنجان دگر تا بگیری از پی راه پدر لیک هم با علم و با فنی عظیم همچنین با تحفه ای از مارکسیزم زیورآالتی برای فکر خویش هم سالحی بهر کسب نفع بیش!.indd 45 14/09/15 23.53

از هر دری 46 لوله نامه *»اقتصادیات«آری پایه است مارکسیزم بیش از این بی مایه است! اندرزنامه حال بشنو با تو گویم سرگذشت ز آنچه بر احوال دلدارم گذشت چونکه رفت از نزد ما آن گلعذار سوی رفسنجان به نزد خانوار حضرت مسعود با خشم و عتاب زد به یک سو از ع ذار خود نقاب از جمیع حادثاتش بگذریم و این همه قصه به یک صحنه بریم صحنه ی اندرزهای آن جناب با نگار ما به این عنوان و باب که دالیل چیست وی را در خیال در تخالف با اساس این وصال گفت با نرمی به یارم خواهرم خواهر از مال و از جان بهترم.indd 46 14/09/15 23.53

از هر دری 47 لوله نامه من نخواهم بهر تو شر و بدی هم ندارم سوء ظنی سرمدی حرف من روی اساس و پایه است هم از این رو اینق د ر پر مایه است من بسی دارم تجارب گونه گون هم ز عشق و هم ز تدبیر و فسون هم ز راه و رسم امر زندگی هم ز روز سختی و درماندگی جامه ها بدریده ام من پر بها تا شدم با این تجارب آشنا! باشد اندر نکته ها بس پیچ و خم مطلع هستم از آنها بیش و کم زندگی را دست کم نتوان گرفت با خیال پوچ دم نتوان گرفت نیز هستم مطلع از کار دل همچنین از پوچی پندار دل گر تو می بینی مرا اینسان متین جدی و هم خشک و معقول و وزین.indd 47 14/09/15 23.53

از هر دری 48 لوله نامه نیست علت تا بپنداری که من شور و احساسی ندارم در بدن اتفاقا هست مارا بس شدید لیک دارم شور و احساسی»مفید«همچنین دانم عقاید را بسی آگهم از فکر و ذکر هر کسی گر تو گویی ف بگویم فرفره هستم آگاه از مسائل یکسره واقفم بر رمز و راز ایده ها آگهم از جمله ی اندیشه ها ایده های بس درخشان و بزرگ فکرهای انقالبی و سترگ نیز خود هم ایده ها دارم به سر در ترقی خواهی نوع بشر لیک اکنون نیست ذهن توده ها مستعد جذب آن اندیشه ها! نیست ایضا پیشرفت اقتصاد این زمان آماده ی آنسان جهاد!.indd 48 14/09/15 23.53

از هر دری 49 لوله نامه ز این سبب سرمایه داری می کنم هم به خود هم خلق یاری می کنم! لیک جانم زندگانی حرف نیست و آنکه تکذیب این سخن را کرده کیست جان من اینقدر کوته بین مباش بایدت باشد کمی»عقل معاش«نان و مسکن ک ی شود از بهر کس ایده و احساس یا شور و هوس هست هر چیزی به جای خود نکو ایده در سر جرعه ی می در سبو فی المثل من هم به»سر«دارم نظر هم برای راحت خود سیم و زر! هم به»دل«احساس و شور و آرزو هم به منزل فرش و مبل از پر قو! لیک گر تو بگذری از این اساس ور کنی وصلت تو با یک آس و پاس کی توانی تخم کشته بدروی یا که سیر از ایده های خود شوی.indd 49 14/09/15 23.53

از هر دری 50 لوله نامه بهر سیری نان بود نان احتیاج بر گرسنه نیست غیر نان عالج بهر هر جنگی سپاهی الزم است بهر هر سر سرپناهی الزم است ب اید انسان را ب و د یک سرپناه تا بیابد ایده های سر پناه! جان من هر کس که غیر از این بگفت از غم تأمین نان شب نخفت! همچنین دارم ز تو بس من گله ز آنکه کردم من به پا آن غائله! گوئیا قدری تعجب کرده ای از چنین شکل بیان جا خورده ای! رفع اکنون می کنم ابهام تو می کنم روشن کنون اوهام تو گر که کردم من چنین و آنچنان بود تقصیر از تو ای آرام جان کردی این فتنه به پا با دست من نوش کردی نیز ناز شست من!.indd 50 14/09/15 23.53

از هر دری 51 لوله نامه گرچه ب د کردار بنده بس قبیح همچنین گفتار بنده بس وقیح لیک بودی باعث و بانیش تو نیز خوردی ز آن وقاحت نیش تو جان من اینقدر لجبازی چرا با حیا و آبرو بازی چرا این چه کاری بود رفتی میهمان یک دو روزی منزل آن خاندان ز این عمل زیر و زبر شد کائنات نیز لرزان گشت بینان حیات! هم زدی تیشه به آداب و رسوم همچنین بر اعتقادات عموم هم نمودی با چنین کردار ریش سنت و فرهنگ چندین قرن پیش! نی بپنداری که من با ارتجاع می شوم همدم به قصد انتفاع یا نپنداری که ام کوتاه بین یا اسیر سنت و آئین و دین.indd 51 14/09/15 23.53

از هر دری 52 لوله نامه وانگهی من نیستم همچون پدر مستبد و سطحی و کوته نظر یا چو مادر تند خوی و سنتی بلکه هستم پیشرو هم منطقی اتفاقا بنده دارم ایده ها بهر آزادی نسوان در هوا! لیک ما هستیم در روی زمین هم اسیر سنت و آئین و دین ز این اسارت نیست ما را چاره ای جز تحمل کردن همواره ای منهم اندر حرف همرای توام بلکه از تو بیشتر باشم دژم روز و شب این قصه از بر می کنم مرد را با زن برابر می کنم! همچنین بنده دمکراتم بسی محترم دانم حقوق هر کسی نیز دانم کاملی از هر نظر از سواد و سن و فهم خیر و شر.indd 52 14/09/15 23.53

از هر دری 53 لوله نامه دیده ام حتی ترا برتر ز خویش در تمیز عقل و در ادراک بیش ز این سبب دارم فزون تر احترام بر حقوق و رای و کردارت مدام من که باشم گیرم از تو اشتباه یا نمایم متهم بر یک گناه من دخالت چون کنم در کار تو یا کنم تصحیح هر رفتار تو گفته ام یکبار و می گویم دگر من دمکراتم بسی پیگیرتر! لیک... لیک لیک و لیک لیک و لیک لیک تا بمالم آنچه را گفتم به خیک!! گفت هی ز اینسان شعار و مدعا لیک مالیدی به»لیکی«زیر پا در قبالش ز ایده های محتضر کرد بس تجلیل ها با کر و فر و اندرین ره گوی سبقت را ربود هم ز مادر هم پدر هم بن سعود!.indd 53 14/09/15 23.53

از هر دری 54 لوله نامه بهتر است این قصه را کوته کنیم و آن پدیده را به حال خود نهیم پس دهیم آن پوستینش را به او تا کند پ ر پوستین از پ ر قو متکای خویش سازد صبح و شام تا بیاساید ز بهر التیام! هم کاله خویش را قاضی کند با د م ما کمترک بازی کند! * فینال: آرزوهای یک آس و پاس شد به پایان این حدیث و این مقال چند بیتی مانده آنهم وصف حال چونکه از این ماجرا آسودمی ناگهان اوضاع خود را دیدمی دیدم ای دل بنده ام بس آس و پاس نی مرا فرشی و نه مبل و اثاث ز آن خود نی خانه دارم نه حیاط نیز ما را نیست آهی در بساط!.indd 54 14/09/15 23.53

از هر دری 55 لوله نامه نه مرا شغلی است چندان معتبر نه مرا در کیسه باشد سیم و زر نیست ما را جز دکانی کم بها نیمی از آنهم رهین وامها! سهم ما نبود از این دنیا مگر غیر سازی و ژیانی محتضر! دیدم اما با چنین وضع وخیم کی توانم رست از صد سین و جیم بنده عزم وصل دلبر کرده ام خانه ی دل را منور کرده ام وعده ها بس داده ام از آن به دل کرده ام بس سوز پنهان مشتعل لیک اکنون نیست آن»وجه الضمان«راست می گفت آن حریف بدگمان: بهر هر جنگی سپاهی الزم است بهر هر سر سرپناهی الزم است بهر صید آن نگار دلپسند کو مرا اکنون چنان گرز و کمند!.indd 55 14/09/15 23.53

از هر دری 56 لوله نامه ابتدا گفتم چو زر نبود مرا جان خود کابین کنم آن ماه را یا کنم با اشک و مژگانم نکو خانه ی دل آب و جارو بهر او یا نمایم فرش پای آن نگار مردمان دیده ی پر انتظار لیک دیدم جان من ناقابل است نیز تخم چشم من بی حاصل است حاصل آن نیست جز آب روان آب ک ی گردد حیاط و مبل و نان گاه گفتم می فروشم ساز خود می نهم بر جای آن آواز خود! گاه گفتم می فروشم دک ه ام می کنم از آن مهیا سکه ام گاه گفتم این ژیان لنگ را می زنم چوب حراجی کم بها لیک دیدم نیست ز اینها هم ثمر ز آنکه جمع این وجوه مختصر.indd 56 14/09/15 23.53

از هر دری 57 لوله نامه نیست حتی قیمت یک باب اطاق در عوض هم بی ممر م هم چالق!»درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث«! عاقبت دیدم که باشد خوبتر تا دهم رویای خود را بال و پر آنچه مارا نیست آرم در خیال تا کنم هموار از آن راه وصال کم کمک دیدم به رویاهای خویش نیست گویی دیگر این وضع پریش! داشتم من خانه ای مانند قصر از اثاث گونه گون بی کم و کسر داشت تاالری وسیع و بیکران چلچراغ آویخته از سقف آن فرشهای بس نفیس و چشمگیر بود زیر پا به مانند حریر نیز چندین حوری با بال و پر در رکاب امر ما بسته کمر.indd 57 14/09/15 23.53

از هر دری 58 لوله نامه بودم اندر قصر در گشت و گذار می کشیدم سر به هر طر ف و کنار عاقبت رفتم برون سوی حیاط ناگهان گشتم بسی مبهوت و مات ز آنکه دیدم من ژیان خویش را ایستاده در میان آن سرا! لیک نی با طرح و شکلی اینچنین بلکه بودی بس عظیم و بس وزین! بعد از آن رفتم به سوی باغ قصر که اندر آنجا بود دهها جوی و نهر این یک از شیر و دگر پر از شراب آن یکی از شهد و آن دیگر ز آب بنده البته به جای شرب آب سر نهادم داخل جوی شراب! سرخوش و مست و سبکبال و چمان جانب قصر خودم گشتم روان در درون قصر بودم در گذر دیدمی دهها اطاق خوش نظر.indd 58 14/09/15 23.53

از هر دری 59 لوله نامه بهر هر یک طرحی آمد در سرم پیش خود گفتم چو آید دلبرم این یکی گردد اطاق خواب او و آن دگر گنجینه ی اسباب او آن یکی گردد ورا گنج کتاب و آن دگر گردد مرا جای شراب ساز خود را نیز در این یک نهم و آن دگر را بر نگار خود دهم تا نهد کفش و لباس خویش را و آن یکی را هم نمایم بنده جا بهر ابزار ژیان خویشتن تا نباشد بیش از اینها الوطن! چون نمودم این چنین آماده کار با بسا قدر و شکوه و اعتبار کردمی جشنی به پا بهر وصال که شکوه آن نگنجد در مقال ده شب و ده روز مار جشن بود»حوری«اندر قصر یکدم کی غنود.indd 59 14/09/15 23.53

از هر دری 60 لوله نامه بودم اندر اوج آن جشن و سرور دست در دست نگارم پر غرور ناگه افتادم ز تخت خود به زیر محو گردید آن سراب دلپذیر ز این خیال خام هم حاصل نشد سحر هجر یار ما باطل نشد! ***.indd 60 14/09/15 23.53

دلبرانهم.indd 61 14/09/15 23.54

دلبرنامه تهران تابستان )۱۹۸۴( ۱۳۶۳.indd 62 14/09/15 23.54

از هر دری 63 دلبر نامه بگویم از برایت داستانی ز اسرار هویدا و نهانی از آن روزی که دل در سینه جنبید وز آن روزی که ما را پای لرزید بود آغاز این عهد کهنسال بسی ناساز در آیین نرمال بلی شش ساله بودم عشق در زد مرا سیمرغ دل از سینه پر زد! تالتم در دلم افتاد آنی چنانکو اوفتد گاه و تو دانی! * ولی دارد وقوع این حکایت کمی در عرف معمولی قباحت مگر شش سالگی عهد صبی نیست مگر یک طفل غیر از فکر بازیست نبود این دل ولیکن فکر بازی ب د اندر خط و خال عشقبازی! گهی با لعل او دمساز بودم زمانی با خیالش راز بودم.indd 63 14/09/15 23.54

از هر دری 64 دلبر نامه گهی در گیر و دار تاب بازی مرا می کرد آن مه دلنوازی گهی دستش به گرمی می فشردم گهی گل کنده دستش می سپردم زمانی گریه و زاری ز هجرش زمانی هم میسر بود وصلش خالصه بود ما را شور و حالی در آن ایام کم سنی و کالی! * از اول این دل شوریده ی من فرو می ریخت آب دیده ی من چو مجنونی که محنت ها کشیده به کنجی از غم لیلی خزیده چنین من روزگاران را سپ ردم غم دلدار خوردم رشد کردم! که تا بگذاشتم پا در جوانی خطا گفتم به عهد نوجوانی در آن ایام هم در دام ش بودم گهی هم شعر بهرش می سرودم.indd 64 14/09/15 23.54

از هر دری 65 دلبر نامه به سن چارده شد نطق من باز از آندم شعر گفتن کردم آغاز بسی منظومه و بیت و رباعی برایش ساز کردم با تداعی تداعی گفتم آمد یاد من باز فراوان خاطرات خفته در راز چه شبهایی که من بیدار بودم به قلب آسمان دیدار بودم همه شب چون که خفتند اهل خانه زدم بیرون به صد عذر و بهانه چه با او داشتم عهد مالقات میان آسمان پر ستارات نگفتم نام او را بود ناهید فروزنده چو مه تابان چو خورشید مرا هر شب به رخسارش نظر بود که شب در آسمان او را مقر بود نب د در بین انبوه ستاره یکی رخشنده تر زان ماه پاره!.indd 65 14/09/15 23.54

از هر دری 66 دلبر نامه مرا چشمک همی می زد از آن دور برویش بوسه می دادم من از دور چه زیبا بود و شیرین روزگاری که بودم همچو مجنون در صحاری! چه اشعاری که در وصفش سرودم کمی هم شعر از حافظ ربودم! سپس آهنگسازی کردم آغاز نبودم لیک اال در دهن ساز* صد و پنجاه خط منظومه گفتم به متنش نیز آهنگی نهفتم** نبود البته این آهنگ و آن شعر تماما در ثنای آن پریچهر! مرا شعر و هنر خود زنگی بود که نام آن اثر هم زندگی بود مرا دلدار ب د نیروی جان بخش ولی جان بود بهر زندگی رخش! ------------------------- * ساز دهنی ** متاسفانه در جریان دستگیری ساواک یک دفترچه شعرکه حاوی اشعار ۱۴ تا ۲۲ سالگی بود از میان رفت.indd 66 14/09/15 23.54

از هر دری 67 دلبر نامه چنین بگذشت عهد نوجوانی که تا بگذاشتم پا در جوانی ولی ناهید مارا همسفر بود که آن دلدار خود چیزی دگر بود! سپس کم کم گرفتم بال پرواز از آن روزی که گشتم بنده سرباز کمی دوری میان ما بیفتاد مرا در پادگان چون چرخ بنهاد در آنجا نیز گفتم شعرهایی به وصف دلبر پوتین به پایی! * کمی هم شعر گفتم وصف حالم که آن دوران چه بود و چیست حالم** سپس شد نوبت عهد سپاهی در آن ایام هم خواهی نخواهی بگفتم شعر ترکی فارسی نیز برای کدخدا و حاجی و قیز* ------------------------- * بخشی از این شعرها موجود است ** حال اکنون.indd 67 14/09/15 23.54

از هر دری 68 دلبر نامه ولی بین پرانتز بند یکسال ب دم ماقبل سربازیم بقال! نه در دک ان فروشگاه بزرگی رئیسش بود هم مانند گرگی! در آنجا لعبتان خوش بر و رو ب دند افزون ز اندازه به هر سو بساط شعر گفتن گشت بر پا مالط و مایه از بهرش مهیا* دو دلداری بشد رامم ولیکن نه آنسانی که پنداری تو زین فن! اگر قولی دهی جایی نگویی نهم زین راز پنهان پرده سویی مرا چشم نظر بازم نظر کرد به رسوایی کشانید و بتر کرد مرا حتی سوی نظمیه بردند کمی هم بیخ گوشم را فشردند! ------------------------- * بخشی از این شعرها موجود است.indd 68 14/09/15 23.54

از هر دری 69 دلبر نامه بلی می گفتم از عهد سپاهی که بودم در دل مرغ سیاهی* مرا کم کم رقیبی گشت پیدا چو طی می گشت آن ایام و شبها رقیبی تند خوی و سخت پیکار نه اهل عاشقی نی اهل دلدار چنان با عشق و با قلبم در آویخت که سر انجام خون مرغ دل ریخت رقیب تازه وارد عقل و دین بود بلی این خصم عشق ما همین بود چو عقل و دین بهم آمیختندی به یکدم خون دل را ریختندی! به من می گفت کی مجنون غافل چرا هستی چنین بازیچه ی دل ز سر سودای دلداران به در کن بیا امروز فکری خوبتر کن ------------------------- * نام روستا قوش قرا )مرغ سیاه( بود.indd 69 14/09/15 23.54

از هر دری 70 دلبر نامه جهان در رنج و سوز و التهاب است ترا همدم گل و عشق و شرابست! بیا ول کن حدیث یار و دلدار»قدم در راه بی برگشت بگذار«! خالصه آنقد ر اغوا نمودم که عشق و عاشقی از سر ربودم به دانشگاه ترغیبم نمودی به عشق خلق ره بر ما گشودی ولی چون دید بس آزرده او دل بر او در گوشه ی سر داد منزل * از آن پس گشت سلطان سرم عقل تو بشنو تا که باقی را کنم نقل! ب و د یک تبصره الزم در اینجا که دور از چشم عقل آنهم به شبها دل ما بال می زد گاه گاهی سوی دلدارها خواهی نخواهی!.indd 70 14/09/15 23.54

از هر دری 71 دلبر نامه گهی پر می گشودی سوی شمران به نزد یار دیرین زیر باران* زمانی هم نگاهی زیر چشمی نمودی سوی همرزمان جنگی! نبودی عقل را اما خموشی و یا بر حیله ی دل چشم پوشی نمودی انتقاد آنقدر دل را دل بیچاره و بس مشتعل را که از گه خوردنش گشتی پشیمان نمودی اخم با هر ماه تابان! خالصه قصه ی ما ساز گردید سخن در فصل نو آغاز گردید به دانشگاه بودیم این ایام پی شب روز می آمد سپس شام! )مرا بس قافیه تنگ است یاران که معذورم ندارم وقت چندان!( ------------------------- * بخشی از این شعر موجود است.indd 71 14/09/15 23.54

از هر دری 72 دلبر نامه سپردیم القرض عهد نوین را به طاعت کردن دل عقل و دین را ولی چون گشت طی فصل جوانی نهادم پا به دوران میانی بشد کم کم ز اطراف و ز اکناف نکوهشهای هم ناصاف و هم صاف که زن می گیر ای مجنون عاقل چرا هستی چنین از عشق غافل مگر دل نیستت یا در تو آن نیست که هرگز آشکارا گفتنی نیست! مرا ز این حرف عقل از جای جنبید بگفت آری بباید یار بگزید ولیکن همنوا نی ناهماهنگ که با اعصاب من هر دم کند جنگ سپس بگذاشت شرطی و شروطی که باید یار باشد چون بلوطی قدش اینسان و افکارش بدان سان ر خ ش آنگونه و سنش به میزان.indd 72 14/09/15 23.54

از هر دری 73 دلبر نامه نخوابد اول شب همچو طفلی بود در رازداری همچو قفلی بود پر شور چون آتشفشانی نه از سرمای او لرزان بمانی صدایش نیز باید زیر باشد نه همچون ناله ی شبگیر باشد! هنر هم بایدش باشد فراوان ز موسیقی نباشد رویگردان اگر دارد پیانو هست احسن وگرنه بایدش آنرا خریدن خالصه با من او همراز باشد به دست هر دوی ما ساز باشد! ولی در راس این خوی و خصایل نباید باشد او بر راست مایل نباشد نیز چپ بیش از نهایت صراط او بود بر استقامت! چنین بشمرد عقل سخت رفتار شرایط را برای وصل دلدار.indd 73 14/09/15 23.54

از هر دری 74 دلبر نامه بدو گفتند پس سهم دلت کو به کوی عشق یاران منزلت کو نباشد گر که عشق اندر میانه نیابد هیچ شرطی پشتوانه تو استبداد بر دل می نمایی امور خویش مشکل می نمایی بگفتا سازمش این مشکل آسان به تدبیر و به توضیح و به فرمان اگر گردد مهیا شرط مقصود وگر پیدا شود آن یار موعود بفرمایم به دل بی هیچ تاخیر به عشق او گلویت را بکن گیر! چنین آسوده حل کرد این معما ز مکر چرخ غافل بود اما تو هم زین مکر آگه گردی آخر کنون بشنو ز ایام عقب تر از آن روزی که کردم قصد همسر همیشه عقل و دین بودند سرخر!.indd 74 14/09/15 23.54

از هر دری 75 دلبر نامه چو زندانی دین و عقل بد دل نمی بگذاشت گیرد کار حاصل وگر میکرد دل قصد نگاری نکردی عقل غیر از فالش- کاری چنان ایراد بگرفتی از آن یار که دل می کرد ول او را به یک بار! * ز اول خواستگارم گویمت نقل که ب د در حوزه ی کوشیدن عقل بسی تردید کرد عقل مردد که باشد آن پریرو خوب یا بد چو بر خود گشت مستولی سرانجام نبود آن مه دگر در جرگه ی عام ز بین جمع صیادی ربودش پس آنگه داخل مرغان نمودش! ب د م اندوه و حسرت تا زمانی از این جستن ز دام ناگهانی! بلی من دیده ام زین صحنه بسیار که تا اندر کنارم بوده دلدار.indd 75 14/09/15 23.54

از هر دری 76 دلبر نامه به حکم عقل بر او اخم کردم ولی چون رفت بر خود حمله بردم که احمق جان چرا دستان دلدار نه بگرفتی به دست خویش یکبار چرا با او نکردی خوش مرامی چرا زان مه نه بگرفتی تو کامی ولی تکرار چون می گشت صحنه دوباره عقل بود و باز فتنه! بگویم دومی را کو چو مه بود مهی تابنده در شام سیه بود سیه چون شام بودی گیسوانش بسی پر مهر بودی دیدگانش چو لبخندی به لب آوردی آن مه تو گویی دل همی افتاد در چه! بسی بودش تمایل بر من اورا چنان طفلی که می بیند هلو را! )دوباره قافیه چون تنگ آمد هلو با یار ما همسنگ آمد!(.indd 76 14/09/15 23.54

از هر دری 77 دلبر نامه ولی در منطق عقل خطاگیر نکردی این محاسن هیچ تاثیر همی گفتی که این چون و چنان است نه تاریخ قیامش در فالن است نباشد اهل مرکز هست بخشی بود در نزد ماشین همچو رخشی! خالصه آنقد ر زین گونه ایراد گرفتی تا که مه پر زد ز میعاد ولی این بار من بودم زدم پر بسوی دامگاهی خوف آور! بهر رو رفت از دست آن نگارم کنون بشنو ز سوم گلعذارم نبودی ماه لیکن پر محاسن شرایط بود بهر عقل ممکن اگر چه اندکی کج بود ش بینی وگرچه داشت جهد زیرزمینی اگر چه اندکی چپ تر ز ما بود وگر چه نازنین رخسار نابود.indd 77 14/09/15 23.54

از هر دری 78 دلبر نامه ولی من حیث فی المجموع گیری همی بایست آن زن را بگیری! ولی آندم نفهمیدم که چون گشت چرا مارا نظر ز آن یار برگشت چو طی شد مدتی دریافتم من که این دفعه دلم با حیله و فن از آنجایی که در میلش نبوده به کار عقل انگولک نموده! ولی البته دل را کرد در بند به جرم توطئه عقل خردمند! پس آنگه نوبت آمد چارمی را همان آزاده نام دیدنی را تامل کن که هفتاد و دو دیگر ب و د گر بشنوی تو تا به آخر! و را در سیدخندان بود منزل دل ما نیز سویش بود مایل بسی موزون ب دی باال و قدش به دل بس چنگ می زد جذر و مدش!.indd 78 14/09/15 23.54

از هر دری 79 دلبر نامه چو می گلگون بدی رخساره ی او چو آهو می خرامیدی بهر سو شرایط نیز بودش بیش یا کم به سن و خط و خال و شور مبرم شنیدم نیز دارد یک پیانو زند آثار باخ و لیست و رامو تو گویی عاقبت چون گشت این بار ز دل تقصیر ب د یا عقل و افکار بلی راز معما در همین جاست دهم شرح از برایت بی کم و کاست همان تاخیر و تردید همیشه درخت بخت ما را گشت تیشه! جناب عقل فرمودی که آن یار ب ود بس در تنعم لیل و انهار کند فاسد بشر را پول داری نبیند زیر پا اال به خاری سرایی کز برای ما بهشت است به چشم همچو او چون دخمه زشت است.indd 79 14/09/15 23.54

از هر دری 80 دلبر نامه اگر چه باشدش فکر آنچنانی نباشد خوی او چون فکر فانی بدین اندرزها دل کرد او رام ولی بشنو که دل با او سرانجام برآمد از سر رزم و تحاشی که چون بر آتش ما آب پاشی من از دست تو آمد طاقتم سر نگردم دیگر از این پندها خر! تو مارا کرده ای بازیچه ی خویش کنی هر دم به آزاری غمم بیش اگر پا پیش نگذاری خودت من به تنهایی کنم اقدام قطعا! از این تهدید و این پرخاشجویی جناب عقل شد در چاره جویی تامل کرد بس اندر گذشته از آن مرغان زود از دام رسته ازین تاخیر و این تردید در کار وز آن حاصل که می آید بهر بار.indd 80 14/09/15 23.54

از هر دری 81 دلبر نامه به هر رو با دل از سازش در آمد مدارا کرد و گفت آن مه چو آمد روم نزدش به قصد خواستگاری شوم این بار بر اسب تو گاری! بدین گونه پس از یک فصل و اندی سوی مه رفت و با او گفت چندی ولی افسوس چون مرغ از قفس رفت نخواهد بار دیگر باز برگشت! جوابش داد آن یار مهستی که معذورم کمی دیر آمدستی! مرا معشوق اکنون در اطاق است به باالی سر او هم چراغ است! ولی درکت نمایم دارم امید که یابی دلبری شوریده چون بید مرا همدردی آن یار مه رو چو پتکی ب د که بر مغزم کند رو خالصه باز شد تنها دل ما بسی پیچیده تر شد مشکل ما!.indd 81 14/09/15 23.54

از هر دری 82 دلبر نامه من اینجا ناگزیرم فرض گیرم که شد هفتاد باقی درز گیرم! همی ماند دو تا آنهم دو تایی که دارند آن دو سنگین ماجرایی اال ساقی بده جامی تو مارا که باشد ماجرا بس خوف آسا! حکایت گشت آغاز آن زمانی که دیدم آن نگار آن چنانی! چه دیدم قد و باالی بلندی سرش چون گرز و گیسویش کمندی تو گفتی قصد جان بنده دارد که از مژگان ش هر دم تیر بارد دماغش بود سرباال نه قائم مثال دمب برخی از بهائم! ولی آنهم نبودی صنع الله که بودی حاصل چاقوی جراح! دهانش نیز یادم نیست ب د تنگ به مانند دهان مار و خرچنگ.indd 82 14/09/15 23.54

از هر دری 83 دلبر نامه و یا آنکه گشاد و بیقواره چنانک از ببر بینی آرواره! و را بودی دو چشمان درشتی که دست گاو را از پشت بستی! وگر از پشت میدیدیش یک آن ندانستی که این غول بیابان بود رستم ویا او گیو باشد و یا اصال بشر نه دیو باشد! به دل گفتم عجب غول مهیبی ندارم بیش از این آیا نصیبی اگر افتم به چنگ آن یل زال نماید شقه ام با گرز و کوپال! ولی این هیئت و قواره ی او نبودی همنوا با خصلت و خو و را بودی خصایل بس مالیم چنانکه خرص قطبی هست دایم نه در او جنب جوشی و خروشی لمیده گوشه ای مانند موشی!.indd 83 14/09/15 23.54

از هر دری 84 دلبر نامه به زور ای بسا استارت و هندل به گفتار آمدی آن یار خوشگل )ببخشیدم نبودی خوشگل اما مرا یک قافیه کم بود اینجا!( چه گویم چون چغندر یا کدو بود اگر چه گاه گه در های و هو بود صدایش نیز چون سوهان مسگر نبودی زیر یا بم بود بدتر! خالصه هرچه گویم از خصالش بسی کم گفته ام نبود مثالش ولی با اینهمه ما را خوش آمد که رویش در خیالم دلکش آمد اگر چه بود همچون کوه یخ سرد وگر چه بود بند ساعتش زرد! اگر چه بود خواب آلوده چون خرص وگر چه داشت بهر صید ما حرص ولی باشد زمستان نیز سرد است مر ایزد خواب را هم خلق کرده است!.indd 84 14/09/15 23.54

از هر دری 85 دلبر نامه بهر رو بیش از این نبود سزاوار که گویم وصف آن یار خطاکار کنون از دومی بشنو حکایت که آن باال بلند بی کفایت اگر چه بود ش با ما انس و مهری گهی هم مینمودی ناز و قهری بسی پر شور بود و صاف و ساده به عکس آن نگار پر افاده مرا دعوت همی کردی به منزل ولی کردی خراب آن یار غافل! اگرچه داشت بینی بزرگی دو چشمش ریز همچون بچه گرگی اگر چه چپ زدی گاهی پس از شام ولی نشناختی ما را سرانجام خالصه با من او را الفتی بود ولی افسوس کو را عقل نابود نبودش عیب اال خامی او که شد هم باعث ناکامی او!.indd 85 14/09/15 23.54

از هر دری 86 دلبر نامه زبس آن دیگری اغوا نمودش که نبود یک چنین وصلت به سودش ز بس گفتا که یارو هست ناجور فالن شکل و فالن طور و فالن جور زبس گفتا تزلزل هست در او و یا بقال و بد مستست یارو که بر آن بینوا شد مشتبه امر که باشد این فالنی دیو یا ش مر! خالصه مهرم از قلبش به در کرد مر او را فکر دلداری دگر کرد که خود فارغ از این سرخر تواند به یک آن کام دل از ما ستاند! ولیکن کور خواندی ای نگارا که ره بر خویش هم بستی تو مارا تو می پنداشتی چون چند روزی مرا ماقبل تر زو دیده بودی شدستی مالک سرقفلی ما نباشد هیچ سهمی آن یکی را.indd 86 14/09/15 23.54

از هر دری 87 دلبر نامه چنین بودت نظر ای یار سویم بس است این یا که دنبالش بگویم اگر چه کاسبی ب د پیشه ی من به بقالی و چغالی ولیکن نبودم من ز اول چون تو کاسب که باشم بر امور دل محاسب مرا یک رای بود و جز یکی نیست که عشق ای دلبر من زورکی نیست! همی گفتم که بین ما سه تایی بباید بسط یابد آشنایی ولی آنهم منظم نی به تاخیر که این تاخیر حاصل می دهد دیر پس از بگذشتن چنیدین صباحی شود معلوم خود خواهی نخواهی که از چار حاصل این انس موعود کدامین می رسد آخر به مقصود تو یا او یا دو تا یا هیچیک را شود تکلیف روشن نیز برما.indd 87 14/09/15 23.54

از هر دری 88 دلبر نامه ولی کردی خراب این طرح ساده خدا مرگت دهد ای پر افاده! * کنون آمد به پایان این حکایات ولی بشنو از این قول و روایات یکی را کو ب و د بس تازه و داغ که در اطراف و در اکناف و آفاق پس از سیری که کردم در پی یار مرا آورد مرغ بخت این بار به سوی النه سیمین عذاری خطا گفتم به قصر شهریاری ورا سیما بدی نام و نشانه مرا تعمیر ضبط او بهانه! سخن کردم زمانی بهرتان نقل ز مکر چرخ و جنگ عشق با عقل بلی اکنون درون قصه ی ما بسی این رزمگه دارد تماشا ندانم عاقبت چونست اکنون همی بینم که دل خونست اکنون.indd 88 14/09/15 23.54

از هر دری 89 دلبر نامه ز دست عقل و تدبیر و تمیزش ز ایرادات بس باریک و ریزش بدینسان عقل هم باشد نه خوشدل ز القیدی و کجرفتاری دل خالصه بین آنها جنگ باشد به دست هر دوتاشان سنگ باشد گرفته مغز یکدیگر نشانه که دیگر طاقتی در هیچیک نه جناب عقل فرماید به سختی که ای دل تا به کی اینگونه مستی بیا یکدم بکن فکر سرانجام میفکن اینچنین خود را تو در دام حساب زندگی بر سال و ماه است نه زن مانند جوراب و کاله است که هرگه زد دلت را در بیاری روی بازار و نوع دیگر آری! برای زن گرفتن صد حساب است نه زن همچون یکی تنگ شراب است.indd 89 14/09/15 23.54

از هر دری 90 دلبر نامه که نوشی بیدرنگ و مست گردی سپس غافل ز هر چه هست گردی همی سنش نگر هم قد و باالش همی باالتر از آن خوی و آراش همین اندازه کو یاری ملیح است اگر افتد پسند تو قبیح است! حسابی کن تو بر ده سال دیگر که باشد باز آیا بر تو دلبر و یا دیگر ندارد شور و حالی که اهلیلت به اهلیلش بمالی! نگه کن کو هنر را دوست دارد چو خون در رگ چو رگ در پوست دارد و یا او را بود تنها عالقه به فرش و تخت و کفگیر و مالقه! و یا بر عمه اش گردد دلش تنگ سر آن نیز هر دم با تو در جنگ! عزیز من هوس مال دو روز است ولی زان بعد سال و ماه و روز است.indd 90 14/09/15 23.54

از هر دری 91 دلبر نامه که او باشد وبال گردن تو به تا روز وفات و مردن تو تو گیری سهل این امر خطیرا زما گفتن تو خواهی پند گیرا و یا بر راه خود رو وآنچه دیدی ز ما نبود گنه کز خویش دیدی! * چو عقل اینگونه بر دل کرد اتمام بدینسان جمله حجت ها سر انجام دل اندر سینه قدری جا به جا شد سپس از خون لبالب خورد و پاشد بسی افروخته چون شیر زخمی خطابش عقل ب د غران و اخمی که ای بیدادگر بس کن تو پندت که خیری نیست بر ما جز گزندت بسی این ساز ها را من شنیدم بسی ناکامی از دستت کشیدم ز بس خون در گلو کردم ز تاخیر من از بی دلبری گشتم کنون پیر.indd 91 14/09/15 23.54

از هر دری 92 دلبر نامه ز بس در انتظار... نشسته است بهوت ما دگر افسرده گشته است! بسی تیر مالمتها روانه به ما شد از زمین و از زمانه ندارم من دگر طاقت نه طاعت ز دستت کرد خواهم من شکایت هر آندم کردم آهنگ نگاری به صد شوق و به صد امیدواری زبس خواندی به گوشم آیه ی یأس که گشتم منفعل از پای تا رأس مرا هر روز و شب اغوا نمودی در محنت به روی ما گشودی تو عمرم عاقبت بر باد دادی ز بس از»عاقبت«فریاد دادی! نخواهم خورد دیگر من فریبت کنم از طاعت خود بی نصیبت روم من سوی آن یار پریرو نمایم بعد از این من طاعت از او!.indd 92 14/09/15 23.54

از هر دری 93 دلبر نامه دگر نبو د مرا با چون تو کاری چو یک ملیون دالیل هم بیاری یکی هم زآن میانه کارگر نیست که مرغ دل به جز فکر سفر نیست چو بشنید این سخن ها عقل دانا به زیر لب همی گفتی به نجوا هدر شد آنچه بر دل یاد دادم دلم را این سفر بر باد دادم! * کنون چندی بگویم زآن پریرو همی از ماجرای دیدن او چو کردم ضبط او تعمیر بنده سوی کویش نمودم چاق دنده! چنان پرواز بودش چابک و مست تو گویی کاین عقاب و نی ژیانست! خالصه سوی قصر شه رسیدم بتی دیدم ولی بشنو چه دیدم مهی خفته میان شام گیسو ولیکن بود بابایش چو لولو!.indd 93 14/09/15 23.54

از هر دری 94 دلبر نامه بتی همتای حوران بهشتی خرامان هر طرف مانند کشتی! بسی زیباتر از هر نوعروسی ب دی در رفت و آمد چون خروسی! بتی تو دل برو مانند چاقو تنش هم نرم بودی چون پر قو دهانش گر چه یک قدری گشادا وگر چه دست و پایش چون مدادا! ولی شکر لب و شیرین زبان بود نمک از گونه های او روان بود زبانم الل بنده ناچشیدم فقط از ظاهرش اینگونه دیدم! ب و د سنش به ضرب هفت و چاری ولی زین ماجرا پروا چه داری شراب ار مان د سالی و مهی بیش بیفزاید بسی گیرایی خویش! چنین بود آن مه زیبا شمایل که دل گردید بر او سخت مایل.indd 94 14/09/15 23.54

از هر دری 95 دلبر نامه چو دست از کار و بار ضبط شستیم پس آنگه رفته و بیرون نشستیم پدر را طاس بودی اندکی سر به مانند سرین اشتر گر! بسی چون گرگ دیدم هیئت او تعجب بودم از جدیت او چنان داد سخن دادی ز هر در که گوشم داشت میشد بیگمان کر اگرچه گوش ما بر او نبودی به فکر آن پری مشغول بودی! نگاهم بود با دکتر ولی دل کمی آنسوی تر ز او داشت منزل مرا آرامشی کی بود آنجا چو طفلی که فراوان خورده حلوا ب دم در پیچ و تاب و اضطرابی که میگشتم پی لیوان آبی! گهی دستم نمکدان می گرفتم گهی ضرب از دو پایم می شنفتم.indd 95 14/09/15 23.54

از هر دری 96 دلبر نامه گهی دستم به روی هم نهادی زمانی باز می کردم که عادی نماید حالت و رفتار بنده نگردم نزد یاران سرفکنده ولی ب د پوشش این بر آتش دل که ما را یار بود اندر مقابل! زمانی هم به سعی و جهد بسیار نگاهی می نمودم بر رخ یار ولی دیدم که آن مه روی دلبر همی از ما ندارد وضع بهتر! وجودش دائما در پیچ و تاب است ز سوز آتشی در التهاب است نگاهش بر نمیدارد ز رویم نشسته ملتهب در روبرویم مرا میدان مغناطیسی او نمی بگذاشت گیرم روی از او همی بگرفتمی نبضش من از دور بدیدم می زند بس تند و پر شور.indd 96 14/09/15 23.54

از هر دری 97 دلبر نامه به قلبش هم نظر کردم ز سیمای نبودی در درون سینه اش جای چو مرغی کو قفس آید بدو تنگ زند سر بر در و دیوار و بر سنگ چنان زد بال و پر با بیقراری که دیوار قفس بشکست باری وز آنجا چون خدنگی از کمانه به سوی قلب ما گشتی روانه بدینسان هم دلم را غرق خون کرد هم عقلم غرق در بحر جنون کرد ولی گویم شما را که عاقبت جنگ میان عشق و عقل بیش فرهنگ چنان باال گرفتی کاین دو خصمان بهم آویختندی از گریبان به قصد یک دوئل بودند آن دو که یا جای من است این جسم یا تو در این هنگامه ب د کان ماه آمد به صید عقل و دل همراه آمد.indd 97 14/09/15 23.54

از هر دری 98 دلبر نامه به یکدم صلح شد بین دو تاشان نهادندی به یکسو جنگهاشان شدندی هر دو مدهوش جمالش گرفتندی خبر روز وصالش کنونم عقل و دل در انتظارند خبر آرید یاران بیقرارند! *** بند سیاسی شنیدم نیز دارد راست خویی* اگر قولی دهی جایی نگویی بگویم از برایت داستانی که شرح ماجرا از آن بخوانی شنیدستی که روزی باغداری چو بر می گشت از کار صحاری ------------------------- * گرایش به فداییان اکثریت.indd 98 14/09/15 23.54

از هر دری 99 دلبر نامه به باغ اندر سه دزد بی هنر را یکی سید دگر شخصی و مال بدید و رهسپر شد سوی آنان دهد تا او سزای آن پلیدان سالمی و علیکی کرد و گفتا که باشد باغ سهم شیخ و مال ولی این مردک بیعار و گنده چه می گوید درون باغ بنده خالصه کرد بس این حیله تاثیر نمودند آندو هم این شخص تکفیر مر او را بر درختی سخت بستند از او دست و سر و سینه شکستند پس آنگه نوبت آمد دومی را همان مالی تزویز و دنی را سپس هم سومی را یک به یک بست از آنها هم سر و هم دست بشکست! حکایت زنده شد در ملک ما باز چو گردید انقالب فجر آغاز.indd 99 14/09/15 23.54

از هر دری 100 دلبر نامه نخست آنها که ملک ما خریدند بسی گردنکشان در صحنه دیدند پس از آنی که نشریات بستند قدم ها و قلم ها را شکستند شدند اندر خیال انهدامی مبادا باز در گیرد قیامی ولی دیدند بس کاریست مشکل که با»هر سه«* در آویزند یک دل نخست از سومی آغاز کردند بسی مضمون کهنه ساز کردند که اینها این چنینند و چنانند فالنند و فالنند و فالنند! ولی بر»آن دو«کمتر فحش دادند گهی هم سوی خود با مکر خواندند ز اول بود خر»مالی روسی«ولی خر شد»دگر«هم با خروسی! ------------------------- * اول حزب توده دوم فداییان اکثریت سوم مجاهدین و نیروهای چپ.indd 100 14/09/15 23.54

از هر دری 101 دلبر نامه فراهم بود اکنون بر خلیفه شرایط بهر اعمال سخیفه! پس آنگه»سومی«را غرق خون کرد دو دیگر را بسی خار و زبون کرد که میگفتندی آن ایام تکبیر برای آن فتوحات جهانگیر! چو شد زین خصم بس راحت خیالش به عزم صید»مال«گشت کارش نخست آورد ایراد فراوان که اینها نوکر روسند و ایران نباشد طعمه بهر همچو گرگی که خود هستیم ما گرگ بزرگی! سپس شد حمله ور کم کم به مال گرفت و کرد توی کوزه یکجا از آن پس گشت رای راست خویان نه هست این انقالب و هست طوفان! دوباره یک حکایت آمدم یاد ز موری کو همی از تندی باد.indd 101 14/09/15 23.54

از هر دری 102 دلبر نامه درون چاله ای آب اوفتادی همی فریاد می کردی و دادی که دنیا غرق شد افسوس افسوس بباید رفت اکنون جانب روس! جهان در نزدشان زیر و زبر شد چو مال سوی کوزه رهسپر شد! * ولی بشنو سخن از منشاء راست که با تو فاش گویم بی کم و کاست چو کرد این انقالب ما فروکش چو پیدا شد بساط ظلم مدهش فزونی یافت تردید و تزلزل میان چند تن نادان و بز دل - که اکنون دوره خود دوران کشت است چرا کین سرزمین اکنون بهشت است - کنون بند حسابی ج و دال است که غیر از آن به گ رد ما وبال است - بباید رفت سوی جبهه در جنگ که تا بیرون کنیم این خصم الدنگ.indd 102 14/09/15 23.54

از هر دری 103 دلبر نامه - نباید کرد با دولت درشتی چو دولت می شود بهر تو پشتی - نباید گفت کان مالی روسی بود گه زرد و قرمز گاه طوسی! بدین اندرزهای جاهالنه گروهی را نمودندی روان بسوی»راست«وانگه چاره دیدند»نود رای موافق آفریدند«! نمی دانم نود ب د بیش یا کم کز ایشان اکثریت شد فراهم»بر این جمعیت مرعوب گه کار«نگهدار ابن فرخ شد علمدار! * اال ای راست خو که اکنون تو خامی ز من بشنو کنون شیرین کالمی که راه راست را مقصد بهشت است تو دانی حالت آنجا چه زشت است پر از مال و شیخ و مومناتا همه در حال تکبیر و صالتا.indd 103 14/09/15 23.54

از هر دری 104 دلبر نامه بیا کج کن رهت سوی جهنم که تا ما متصل گردیم با هم به دوزخ کان سرای آتشین است که آتش بهر ما بس دلنشین است که از سرمای سوزان گشته ام سیر خدایا آتشم بر جسم و جان گیر! ***.indd 104 14/09/15 23.54